راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

دل من برایت تنگ است

این جمله امروز چقدر خالی ست ! روزی این جمله تمام حال مرا بازگو می کرد .واژه واژه اش بوی تنهایی مرا تمام و کمال می پراکند . امروز اما ، دل تنگ بودن معنایی ندارد ! حس امروز من دلتنگی نیست. انسان برای آنچه که اکنون ندارد ، اما دیروز داشته است و فردا شاید داشته باشد دل تنگ می شود . من امروز تو را ندارم ، درست ! اما دیروز و دیروز و صدها دیروز دیگر هم نداشته ام و برای داشتنت هیچ فردایی متصور نیست ! داشتنت خاطره ایست آن چنان که دیگر به افسانه های هزار و یکشب می ماند و از سوی دیگر محالواره ایست برای فردایی که به جادوی هیچ غول چراغی ، هرگز نخواهد آمد !! به من حق بده که دلتنگ نیستم . من اصلا هیچ نیستم ! هیچ ندارم ! احساسم تکه تکه شده و تصاویر معوج این آینه تکه تکه به هیچ چیز شباهت ندارد . ما به یک گم شدن نیاز داشتیم ، بدون فکر کردن ! در لا به لای برفهای تقدیر که بر سرمان می بارید . ما باید به هم فرصت حرف زدن می دادیم .باید شجاعت شنیدن را حفظ می کردیم ،چنان که شجاعت گفتن را ! اما ما چه کردیم ؟! از هم فرار کردیم ! یا به عبارت بهتر از خودمان گریختیم ! منطق دودوتا چهارتای مان را به کار گرفتیم و دل بیچاره تعطیل شد !! خواستیم متهمی پیدا کنیم .زمین و آسمان در پیش چشمان ما به شکل «مظنونینی همیشگی» درآمدند که دستهاشان ، خائنانه ، دستهای ما را از یکدیگر جدا کرده بود !بعد هم وقتی دیدیم دستمان به جایی بند نیست ، بند کردیم به خودمان . نازنین روزهای خوش علاقه ! تمام قصه همین بود ! ما خیلی به هم بدهکاریم . ما به خودمان هم خیلی بدهکاریم ! هزار بهانه جور کردیم تادیگر بهانه هم نباشیم ! غافل از اینکه گریه های بی بهانه ، بر خاک می ریزند و گریه های بهانه دار بر شانه ! و این تفاوت زمین است و آسمان !! آرزوی دیروز فراموش ناشدنی ! تو دیگر آرزوی من نیستی !! هیچگاه دلم پایش را از گلیم خودش درازتر نکرده است ! آرزوی محال داشتن مثل امید بستن به سراب ست که تنها عطش را می افزاید .آرزوی امروز شاید گریستنی باشد بر دامان پرمهرت آن چنان که سخن را مجالی نباشد و تنها اشک باشد و اشک و بس ! می بینی که ! این هم کم محال نیست !! شهدخت قصر غزلهای غاشقانه ام ! غزلواره زندگی ما دو سه بیت کم آورد ! سیلاب فاجعه آن چنان مرگبار بود که طومار عاشقانگی پیچیده شد ، نا تمام ! ما باید آن را با هم تمام می کردیم . همان طور که با هم آغاز کردیم و ادامه دادیم . چه این غزل ، غزل من نبود ، غزل تو هم نبود ، غزل ما بود ! اما ما نه خواستیم و نه توانستیم « به سرایش این شعر نا تمام » دست زنیم . چه دیگر دست مشترکی باقی نمانده بود !هجوم طوفان دستهای ما را از هم جدا کرده بود …. چقدر ترانه یغما (1) زیباست : گریه کردم گریه کردم ، اما دردمو نگفتم تکیه کردم به غرورم ، تا دیگه از پا نیقتم چه ترانه بی اثر بود ، مثه مشت زدن به دیوار اولین فصل شکستن ، آخرین خدانگهدار ! من به قله می رسیدم ، اگه هم ترانه بودی صد تا سد رو می شکستم ، اگه تو بهانه بودی …اگه تو ترانه بودی …اگه تو بهانه بودی … اما ما نخواستیم هم ترانه بمانیم ، ما بهانه مان را گم کردیم و پشت سد و پای کوه آخرین خدا نگهدار را هم از یکدیگر دریغ کردیم ! بانوی منطقی ! این همه دلیل برای نداشتنت بس نیست ؟!!

 

 

هیچی ندارم بگم...

فقط اومدم ازتون یک خواهشی کنم ...

شما که میاید این وبلاگ رو میبینید  برای شفائت همه مریضها دعا کنید ...برای خواهر منم دعا کنید ..

نشونی خدا !!!

 

میگی پس کو ، کو این خدا؟

میگم تو اگه شک داری ، چرا دنبالش میگردی؟میگی خسته شدم بس که صداش کردم.

ازت میپرسم اون خسته نشد بس که صداتو شنید؟

می پرسم چرا صداش میکنی؟میگی بهش نیاز دارم.می خوام کمکم کنه. میگم اگه امروز که تو دنلالش میگردی به خاطر نیازته ، اون یه عمره که سراغتو میگیره.بی اون که بهت نیازی داشته باشه ، یه عمره که کمکت می کنه،بدون اون که توقعی ازت داشته باشه.

می پرسم مطمئنی علت جست و جو فقط نیازته؟ سکوت می کنی و توی فکر میری.

بهت میگم ، اما من فکر کنم دلیل اصلیش این نیست.میپرسی پس چیه ؟

میگم اگه الان دنبالش میگردی و صداش میکنی ، در واقع اون صدات کرده و خواسته سراغشو بگیری ، اما تو باز جای جواب دادن به صداش ، دنبال جواب صدات میگردی!

میگی پس چرا صداش کنم و جوابی نمیده؟ میگم منتظری صدای جوابشو بشنوی؟

اون صبح تا شب و شب تا صبح داره باهات حرف میزنه . از دریچه معجزه دیدن چشمات ، شنیدن گوش هات ،حرف زدنت ، نفس کشیدنت ، مذاقبت و حمایتت و ...

فراموش کردی؟!! پس چشماتو ببند و یک روز با پشمهای بسته زندگی کن.یه دنیای تاریک رو تصور کن ؛ اگه نمیتونستی هیچی رو ببینی، اگه هیچ صدایی رو نمیشنیدی، ببین چند روز قادری سکوت کنی؟اگه نمیتونستی حرف بزنی؟ راستی فاصله به زبون آوردن این خدایا تا خدایا گفتن بعدیت چقدره؟

تو داشتن این نعمت ها ردپای چه کسی رو میبینی؟ کسی غیر از اون که الان میپرسی کجاست؟مهم تر از همه وقتی با امید دعا میکنی، وقتی خدا رو صدا می کنی، این خود خداست که پنجره دلت رو به خودش باز کرده.این خداست که به ضیافت دیدارش دعوتت کرده.

چقدر واسه شرکت تو این ضیافت آماده ای ؟چه هدیه ای واسه میزبانت می بری؟

یه دل شکسته؟یه دل بی قرار؟یه دل پاک؟یه دل پشیمون؟یه دنیا گلایه ، ناشکری یا سبد سبد تشکر از محبت های نابش؟

نکنه اون قدر سرت شلوغ شده که حتی متوجه نشی مهمون خود خدایی.

می بینی، من و تو کاری واسه خدا نکردیم اما بگو کدوم خوشبختی و نعمتی تو زندگیمون داریم که سرچشمه اش از رحمت اون نباشه، که پیش از همه اون واسمون ظهورشو نخواسته باشه؟

چرا گاهی دچار اشتباه میشیم و فکر می کنیم گواه بودن خدا اینه که هرچی ازش می خوایم و همون جور که طلب کردیم بهمون بده؟یا خیلی زود دعامونو مستجاب کنه ؟

یه وقتایی همین ندادناش دیر دادنهاش دلیل بودن خداست.

اگه خوب هواتو داره که واست بد پیش نیاد، اگه چیزی خواستی که خدا واسه خاطر خودت واست نخواسته، دلسل موجهی نمیشه که بی تأمل بگی پس این خدا کجاست ؟

یه وقتایی تو دردسر گم شدن ها همین حس تنها شدن و تنها موندن ها، یه میون بر کوتاه واسه رسیدن به خداست.

اگه بازم دلت شکست ، اگه یه بغض شیشه ای تو خونه گلوت نشست ، بدون که این دریافت به دعوت نامه از سوی خداست. واسه شرکت توی یه ضیافت دیداری دوباره، برای دیداری بی واسطه با خود خدا.

درسته روی این دعوت نامه هیچ نشونی قید نشده اما پیدا کردن محلش کار آسونیه.

اگرچه به ضیافت باشکوهی دعوت شدی اما نبایست مکان برگزاریش جای دوری آن سوی ابرها یا توی اوج آسمونها باشه.

گاهی باشکوه ترین ضیافت ها جایی خیلی نزدیک تر مثلا تویقلب خودمون برگزار میشه.

خدا همین جاست به همین نزدیکی ، نه فقط حالا بلکه در تمام لحظه ها حای در تمام ذره های کاینات.

بیا صداش کنیم، اما هرگز از خودمون دور نبینیمش.ازش کمک بخوایم اما شیوه و راه حل کمکش رو خودمون واسش تعیین نکنیم و به خودش واگذار کنیم.

به جای اصرار واسه اون چه خودمون میخوایم ، ازش چیزی رو بخوایم که اون برامون میخواد و بهش اعتماد کنیم.

آخر جمله های درخواستیمون اضافه کنیم، اگه تو خدای مهربونم که به همه چیز واقف و آگاهی داشتنشو صلاحم میدونیبهم عطا کن، اگه نه چیزی که خودت واسم صلاح میدونی واسم مقدر کن.

و هرچی در مقابل این درخواست بهمون بخشید صمیمانه ازشش تشکر کنیم.

و یادمون باشه از کسی کمک خواستیم که امین تر ، معتقدتر ، قدرتمند تر ، بخشنده تر ، خیرخواه تر از اون ، نزدیک تر . مهربون تر از اون هیچ کجا وجود نداره.اون که از رو بزرگی اش روی هیچ کدوم از بنده هاشو زمین نیمذاره.اوم مطمئن ترین کسی است که همیشه هست و هیچ وقا درخواست کمکمونو رد نمیکنه.