سلام سلام ... میبینم که دوباره اومدم .... دلتون خیلی واسم تنگ شده بود ؟
خوب چی میشه کرد ... خیلی وقت پیش می خواستم بیام ولی چه کنم که وقت نمیشد ...
اول از همه بگم که اسم وبلاگ رو یکی از دوستای خوبم بهم پیشنهاد کرد ... اونایی هم که شما گفتید خیلی قشنگ بود ...
تو این مدت اتفاقهایی برام افتاد که با توکل به خدا تونستم همشونو پشت سر بذارم ...
تنها چیزی که هنوزم داره عذابم میده خنجری بود که از نزدیکترین دوست و به قول خودش داداشم خوردم ...
خیلی ها بهم نارفیقی کردن ولی جای زخم این یکی حالا حالاها رو قلبم میمونه ...
آدمی که همیشه پیشم بود ... همدم تنهایی ها و بی کسی هاش بودم ... روزهای سختی که داشت .. خودش میدونه چی دارم میگم ... دلم می گرفت ولی به روی خودم نمی آوردم و کاری می کردم که همیشه بخنده ... یکی می گفت ولش کن این آدم به درد دوستی نمیخوره ... هر کی هر چی گفت گوش نکردم گفتم میخوام کمکش کنم که دوباره خودشو پیدا کنه و خاطرات تلخ گذشتشو فراموش کنه ... همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا این که .........
مشکل من اینه که همه رو مثل خودم میبینم ... به قول رامین :
" هر کی اومد تو زندگیم میبردمش تا آسمون ، امروز میشد رفیق راه فردا واسم بلای جون "
از این ماجرا چند تا نتیجه گرفتم :
1- ریفق صاف و صادق کسی که همیشه باهام میمونه .....فقط خدا ...
2- به هیچ کسی دیگه اعتماد ندارم حتی خودم ....
3- برای بعضی ها باید دل سنگ بود نه دل تنگ ........
اگه خدا رو نداشتم الان اینجا نبودم ... هرجا رفتم و هر کاری کردم همیشه بدوم هیچ منتی کمکم کرد ... نه ناراحت شد نه از دستم دلخور که چرا این قدر اذیتش می کنم ... با هم دعوامون شد ولی هیچ وقت باهام قهر نکرد ... روزهایی که دلم از همه گرفته بود و هیچ کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم بهترین همدمم بود و این قدر راحت حرفامو گوش میداد یه لحظه نشد بگه " بسه دیگه خسته شدم ، چقدر حرف میزنی "
هیچی نمیگفت تا آخر حرفمو میزدم تا تموم بشه بعدش اینقدر با اون حرفای قشنگش آرومم می کرد که انگار هیچ دردو غصه ای تو دلم نیست ... هیچ وقت نمیشه و نمیتونم جبران این همه خوبیاشو بکنم ... اینقدر زیاده که حد و مرز نداره ... تنها چیزی که میتونم بگم :
خیلی دوستت دارم خدا
سلام حامدجان .خوبی؟
بابا مهرماه کجاواسفندکجا.
حامدجان مگه کجائی که اینقدردیرمیائی مرخصی پسر؟
ماظاهرا رفیقان بس نارفیق بودیم
هرپشت اعتمادی زخمی به خنجرکردیم
هرسینه رفیقی باتیغ کین دریدیم
خودکرده ها چه آسان نسبت به داور کردیم
همینه دادا
ازکسی انتظاری نداشته باش .
اینوهمین الان یادبگیرتا بتونی خودتوجمع وجورکنی .
رفیق و فامیل وهمه مزه هستند.
موفق باشی
سلام داداش حامد
ممنون که پیشم اومدی خیلی خوشحالم کردی
مطلبت عالی بود
باز هم پیشم بیا
منتظرت هستم
یا علی
سلام خیلی دلم برات تنگ شده بوود ببخشید که دیر بهت سر زدم.
کجایی چه کارا می کنی؟
خوش می گذره؟ به ما سر میزنی یا نه؟
قربون توووووووو.
salam . khoshal mishim ye saRi bezanid . be roozam ;)
سلام دوست عزیز....
وب خوبی دارییییییییییییییین.........
موفق باشییییییییییییییی
سلاااااااااااااام
حال شما
اقا حامد چی کار کردی بلاگتو
محشر شده
دلم واسه همه تنگ شده بود
تقصیر کنکور بود
واسم دعا کن حداقل بعد این همه زحمت اون رشته هی که دوست دارم قبول شم
راستی از مریم خانوم چه خبرا؟؟؟؟؟
منتظر اف از شما هستم
حضرت عشق سابق
سلام
بازم که کم پیدائی پسر
؟؟؟؟
اگه ثبت نشه مدیونی،نه امید دادا،هیچ کس اینجا منو نمیشناسه.ولی بذار بگم،
آره دادا.رفیق برا رفیقش جون میده،عشق منم رفیقم بود.تو شبا و روزام همش یادش می کردم.دلم میترکه می خوام یه چیز بنویسم.
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی
غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی
شاید اونی که باید من بشناسه با این بند بشناسه.بدونه همیشه به یادشم.ولی تا وقتی خدایی می شناسم ازش نمیگذرم و ...
آقا حامد توم منو نمیشناسی،سربازیت تموم شد شیرینی نمیخوای بدی،زیر پاتم یه نگا بکن حاجی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چی میگی تو.
این میل هم که دادی باز نمیشه...
نمیدونم کی هستی فقط اینو بدون کاره خاصی نمیتونی بکنی ....
همه ی مطالبت قشنگ بود