راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

یکم حرف...........

 

دیشب ز خوابی سهمناک پریدم خوابی وحشتناک خوابی درد اور

تنها چیزی که دیدم سیاهی شب بود

تاریک تاریک

هیچ روزنی بسوی نور در هوای اطراف نبود

گفتم هوا

دیشب هوا هم نبود نفسم به شماره بود

دیشب مهتاب ان چراغ شب جای خود را به سایه داده بود

آه سایه مهتاب سیاه تر از سیاهی است

دیشب ستارگان چشمک زن را چیده بودند

آنهارا به یغما برده بودند برای عروسی سکوت برای جشن خفقان

دیشب شب اعدام بود شب اعدام عشق اعدام معرفت اعدام دوستی



دیشب ودر میان ان همه وحشت

آن همه وداع ان همه درد ان همه سوز

صدایی امد ان زیباترین نوای هستی

آن سرود آفرینش آن شور افکن آن گفتار مقدس

آری براستی که خدایی بزرگ دارم و مهربان مهربان و عاشق

آن خدایی که در هنگام مرگ عشق سرود عشق را در من زنده کرد

آن سرود سلامی بیش نبود سلامی پاک سلامی صاف سلامی دلنشین



تو با سلامت امدی و من در هنگام مرگ وجودم وجودی نو یافتم

تو سرود عشق را در من خواندی و من بی اختیار عا شق شدم

دیشب من شب عشق شد شب دوست شد و شب معرفت

ماه نبود ولی روی تو و کلام تو ماه شبم شد

ستاره ای نبود ولی چشمان تو چنان ستارگانی شدند

که نورشان قلب و دل تاریک مرا به سرزمین نور تبدیل کردند

دیشب صدای پایت را از هر کجا می شنیدم

آمدی و در کنارم نشستی صاف و زلا ل بودی

آنقدر که تمام وجودت نمایان بود نمی توانستی پنهان بشی پیدای پیدا بودی

چنانکه دیدمت دگر تمام زشتی ها را ندیدم

خوبی آمد و بدی رفت آسمان صاف صاف شد زلال شد

آن دور دستان بعید هم پیدا شد

تو چراغی شدی و شب نمایان شد آه چقدر زیباست شب



دیشب سکوت تنها واژه بی معنی روزگار شد و عروسی عشق سر گرفت

نسیم شب با شاخ و برگ های سرو ازاده رقص شادی میکردند

پرنده ها آواز مستی سر دادند و مرا مست کردند

آری مستی و راستی مستی و دوستی مستی و عشق

دیشب من شب نبود روز هم نبود

دیشب من چیزی بالا تر و بزرگتر از روزو شب بود

....................
دیشب نمیدانم چی بود

**************

غرق در فکرم امشب ودر میان پردهای تو در تو در مانده ام

سخت غمگینم پاهایم دگر توان حرکت ندارد ترسیده ام

به تو فکر میکنم و به اشکهای پاک و معصومانه ات که جاری شد

وای بر من

چرا نتوانستم قطره قطره اشکهایت را جمع کنم

تا تو وجودت را برای تولید آن آزار ندهی

....................
چرا نتوانستم سکوتت را بفهمم چرا .. چرا.... چرا

......
وای بر من وای بر من وای بر من



صدایی می آید همان حرف های گریه آلود توست

این صدا آزارم می دهد

عرقی بر چهره ام می نشیند سرد است معنی خجالت را اکنون می فهمم



به دیشب فکر میکنم به آمدنت به زیبایی عشقت

..............
و به خودم به شرارتم به وجود سیاهم و به حرف های نا گفته ام





امشب به نیمه نخواهد رسید که اشک هایت مرا در خود غرق میکند

نگاه کن گریه نکن........

نظرات 1 + ارسال نظر
erfanet چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 22:50 http://ss57.blogsky.com

------->-----<@
------>------<@
---------->------<@
این گلهای روس مثل تو هستند با این تفاوت
که یه عالمه از اونا وجود داره
و تنها یکی از تو!
به امید این که زندگییت در ساحل
خوشبختی لنگر بیاندازد.
من آپم بهم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد