-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 18:15
دارم میام به زودی با دست پررررررررررر....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبانماه سال 1387 00:14
بر تن خورشید می پیچد به ناز چادر نیلوفری رنگ غروب تک درختی خشک در پهنای دشت تشنه می ماند در این تنگ غروب از کبود آسمان های روشنی می گریزد جانب آفاق دور در افق بر لاله سرخ شفق می چکد از ابرها باران نور می گشاید دود شب آغوش خویش زندگی را تنگ می گیرد به بر باد وحشی می دود در کوچه ها تیرگی سر می شکد از بام و در شهر می...
-
برگشت دوباره
جمعه 8 شهریورماه سال 1387 20:09
سلامممممممممم به بزرگی دلهای شما و به اندازه دل کوچیک خودم .... یک خبر تکون دهنده ..... به زودی با مطالب خوشگل تمیز آرامگاه عشق به منزلش میاد ... و یک تشکر مخصوص به همه دوستایی که هنوزم اینجا رو تحمل کردن و تنهام نذاشتن.... منتظر باشید .... فعلا................... قرررررررررررررررررربون همگی....
-
...............
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 17:11
سلام سلام ... میبینم که دوباره اومدم .... دلتون خیلی واسم تنگ شده بود ؟ خوب چی میشه کرد ... خیلی وقت پیش می خواستم بیام ولی چه کنم که وقت نمیشد ... اول از همه بگم که اسم وبلاگ رو یکی از دوستای خوبم بهم پیشنهاد کرد ... اونایی هم که شما گفتید خیلی قشنگ بود ... تو این مدت اتفاقهایی برام افتاد که با توکل به خدا تونستم...
-
..
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 00:53
همه می گویند عشق خوب است ، لازمه زندگی است ، پایه و اساس وجود است ، پس کجاست این عشق ؟ واقعا بر سر عشق چه آمد ؟ آن که رنگش سرخ بود ، حرارت و انرژی اش زیاد بود ، خواب به چشمانش نمی آمد ، کلی حرف برای گفتن داشت ، دوری اش را نمی توانست تحمل کند ، برای دادن جانش همیشه حاضر بود ، میگفت همه غم و غصه ها مال من ، همه خوبی ها...
-
اینم برای .............
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 18:43
لحظه وداعمون ... اون روز تماشایی بود ...هر دو فریاد بی فردایی بود .... آه سینه سوز تو هق هق گریه های من ... لحظه سرودن سرود تنهایی بود ... بغض راه نفسمو بسته بود ... بین ما هرجا یک اشک نشسته بود... جمله هرگز فراموشم نکن تو گلوم شکسته بود................ یادمه خوب یادمه ..واسه آخرین نگاه... واسه آخرین کلام گریه فرصت...
-
تولد من و تو و ما مبارک...........
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 02:32
سال پیش همین روزها بود که آخرین آرزو رفت ...بدون خداحافظی........ فقط برام یه نامه گذاشته بود : " سلام .... ببخشید که این طور تنهات گذاشتم ؛ سرنوشت برای من و تو اینچنین نوشت .. من نمیتونستم تو رو نسبت به آرزوهای دیگه محروم کنم ... پس مجبورم برم ، کاری که خیلی وقته میخوام انجام بدم... امیدوارم به آرزوی واقعی خودت دست...
-
تولدم مبارک........
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 16:38
ولادت با سعادت خودم بر همه مسلمانان جهان تبریک و تسلیت باد .. امیدوارم این روز پرشکوه به همه شما خوش بگذره .... و اینک ادامه داستان............ تنها نگاه بود و تبسم میان ما تنها نگاه بود و تبسم. اما ... نه : گاهی که از تب هیجان ها بی تاب می شدیم گاهی که قلبهامان می کوفت سهمگین گاهی که سینه هامان چون کوره می گداخت دست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 17:47
ای بهار زندگی من ، ای گل بهار من آن زمان که گل زندگی مرا متلاشی می کند به تو می اندیشم ، به عظمت دریاها قسم که توستت دارم ؛... ای زندگی من بگذار در آسمان عشق تو پرواز کنم ... بگذار هوای وجود تو را در تمام وجودم حس کنم ... زندگی زیباست اما با تو ...در کنار تو و به فکر تو زندگی من امکان پذیر است ... نگذار عشقم این چنین...
-
درود و بدرود ......
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 03:49
دوباره باز خواهم گشت نمی دانم چه هنگام از کدامین راه ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت و چشمان تو را با نور خواهم شست به دیوار حریم عشق یکبار دگرمن تکیه خواهم کرد رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد به نام عشق و زیبایی دوباره خطبه خواهم خواند سلام ............................................ به به به خودم مثل اینکه...
-
زندانبان نازک دل
شنبه 28 بهمنماه سال 1385 15:34
بارها از جلوی من رد میشود هر بار مشتی بر من میکوبد هر بار صدایم در نمی آید همیشه سکوت میکنم تا خود را اینگونه خالی کند ... هر روز نظاره گر تنهایی او هستم گاهی خود را حبس میکند گاهی دیوانه وار میخندد گاهی مجنون وار گریه میکند گویی غم عالم بر دلش نشسته ... شاید دلتنگ کسی است شاید غصه دار عزیزی است شاید روزگار بر وفق...
-
عشق
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 11:35
عشق یعنی یک سجود غرق خون سایه ساری در خفا در بحر خون عشق یهنی دفتر ساحل شدن خط زدن بر اشک های چون جنون عشق یعنی گم شده در یاس ها پرپر گلبرگ این الماس ها دست های خالی فریاد را پا زدن بر پهنه ی پروازها یادی از پروانه های یک نگاه دست های باهم و بی سر صدا عشق یعنی سایه ای از مهر تو یادی از دلواپسی این نوا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 08:46
اولین کسی رو که عاشقش می شی دلت رو می شکنه و میره .......... دومین کسی که میای دوست داشته باشی و......... از تجربه های قبلی استفاده کنی دلت رو بدتر میشکنه و میذاره میره .......... بد دیگه هیچ چی برات مهم نیست و از اون به بعد می شی اون آدمی که هیچ وقت نبودی............ واگه یه آدمه خوب باهات دوست بشه تو دلش رو می شکنی...
-
ای کاش
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 10:52
هرگاه یک مسیحی میمیرد بر سر مزارش صلیبی می اویزند تا همه بدانند که انجا گوریست تو نیز بر گردنت صلیبی بیاویز تا همه بدانند که سینه ی توگورستان عشق من است ای کاش برای آخرین بار دستان تو را در دستم لمس می کردم ای کاش یک بار دیگر در چشمان همچون دریایت نگاه می کردم ای کاش برای آخرین بار حس تو را در مورد خود می دانستم ای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 15:04
باز یک غـزل در خلــوت نیمایـــی مــن باز هم شور نهان در دل شیـدایـی مـن منو رویای رسیدن به تو در اوج خیال تو ولی بی خبر از عشق اهورایی من آسمان مقصد خوبی است اگـر بــگذارد تا رو پود نفس کهنـه ی دنــیایـی مـن از صدای سخن عشق ندیدن خـوش تـر عشق این حادثه سبـز و تماشـایی مـن لحظه سبز عبـور است چــرا منتـــظری بــوی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 14:41
با امید به دلباختگانی که تپش قلبشان با تپش قلب معشوق هماهنگ است .... پروانه بیدار است....باد می وزد.... مبادا چراغها از نفس بیفتند..... پیراهن ابرها خیس است.... من بیدارم.... باد عصیان می کند.... آن خیابان رو به رو منتظر من است.... مبادا خاطراتمان رنگ ببازند.... کاجها چه زیبا شده اند.... حرفهای من می خواهند برهنه در...
-
دوستت دارم
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 13:24
اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست پس با تمام وجود فریاد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 03:23
تشنه است و نگاه غمبارش خورده با چشم نخلها پیوند روشناى دو چشم معصومش مىکشد آفتاب را دربند * * * منتظر ایستاده تا آید از ره آن یکه تاز بى پروا مىشود لحظه لحظه از هر نخل حال سقاى خویش را جویا شادمانه به خویش مىگوید بى شک آن رفته، باز مىآید وعده آب داده او با من سوى این خیمه باز، مىآید * * * تشنگى رفته رفته...
-
اومدم ... ولی زود میرم....
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 13:10
وای وای وای ...... سلاممممم به همه دوستان گل خودم .... میبینم که هنوزم منو فراموش نکردین .... تعجب نکنین ... موهاتونم نریزه من خودم هستم (حامی) .... امروز اومدم مرخصی .... نمیدونید چی گذشت تو این مدت بهم .... میدونید کجا ... همون جایی که خر میرن آدم پس میدن امیدوارم فهمیده باشید کجا رو میگم ... واسه اونایی که یکم...
-
کسی
دوشنبه 25 دیماه سال 1385 01:25
درمنتهای وجود من کسی نهفته است کسی که رنگ سرخ عشق را شکفته است کسی که نغمه و سرود پاکی ام را سروده است کسی که هرگز از برای من سخن نگفته است کسی که نه مرا دیده نه شنیده است ولی در عمق وجود من هنوز نهفته است او برای من زنی با احساس شاعرانه است او شبیه یک غزل یا یک ترانه است او درون من شبیه یک برکه بیکرانه است تپشهای قلب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 00:36
آخه تا کی بکشم منت چشمای تو رو بذارم به پای چی وعده بی جای تو رو چرا هر کسی رو دوست داری اون تو رو دوست نداره؟ نمیدم حتی به کس تلخی حرفای تو رو منو منتظر بذار هر جوری که تو راحتی چی می خوام مگه به جز ساختم فردای تو رو دوست دارم تموم دنیا رو بدم تا بدونم راز فتح قلعه ی قشنگ رویای تو رو تا یادم نرفته یکبار دیکه واست بگم...
-
سلام من حامی نیستم....
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 01:02
سلام به همه ی دوستای خوبه حامی من یکی از دوستای حامی ام که از این به بعد به جای اون این وبلاگ رو آپ میکنم اگه به خوبیه مال اون نمیشه ببخشید اخه همه که نمی تونن به قشنگی اون بنویسن .... به هر حال من برای حامی آرزوی سلامتی میکنم و امید وارم حامی گلم هرجا که میره سلامت باشه و ایشاالله زود زود میاد و شما از دست من راحت...
-
آخرین حرفها....
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 23:01
سلام... سلامی که یکم بوی خداحافظی میده... آره... خداحافظی ... خداحافظی از جمع شما... تازه داشتم بهتون عادت میکردم ، ولی چاره چیه باید برم ... کوله بارم رو بستم ... عازم سفرم ... سفر به چزابه ... بابا حالا نمیخواد گریه کنید.. منظورم از سفر خدمت مقدس سربازیه... خوب دیگه چی میشه کرد این گوسفندی که دم خونه همه بع بع میکنه...
-
.
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1385 22:16
به من نگو که رهسپاری ، وقتی که خونه بی ستونه ... وقتی که دقیقه های نبضم سربزنگاه جنونه ... به من نگو که اشتباهم غرور ایثارو شکسته ..... نگو که خواب غفلت من تمام پل ها رو شکسته ..... به من که حس لال و کورم هوای خونه رو بلد نیست .... به من که بی تو شرح حالم چیزی بجز یه بغض بد نیست .... نگو که دل بریدی از من .... نگو به...
-
اگه نمینوشتم تو دلم میموند بعدش یا رو دل میکردم یا میترکیدم....!
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 00:54
چقدر زود زمان گذشت ... بالاخره منم رفتنی شدم ، اونم چه رفتنی... دلم میخواست یه جور دیگه برم ...اون جوری...... خوشبحال اونی که موقع رفتن یکی هست براش اشک بریزه ... یکی هست چشم انتظارش باشه ... یکی هست موقع رفتن تو بغلش بگیره زیر گوشش بهش بگه میشینم به پات مسافر .......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آذرماه سال 1385 19:06
وقتی که می رفتیم با پای پیاده گفتی فقط یادت باشه یه دوستیه ساده ... هیچ حسی نباشه ... هیچ عشقی نباشه... یه روز مثل امروز خواستیم جدا بشیم بریم خیلی خیلیییییییییی ساده ........... این بارون چشمام تمومی نداره ... آخه بازم دلم برای تو یه بی قراره .... خوب چی کنم کاره دل دیگه دست من نیست ........تو گفتی نمیخوامت ... عاشقت...
-
...
شنبه 11 آذرماه سال 1385 13:21
مثل این که مطلب قبلی به خیلیاااااااا برخورده ... ای وللللل به خودم که بلدم اینقدر چرتو پرت بنویسم ... جدی نگیرید دوربین مخفی بود تا بعضیاااااااا ببینن و مثل سماور قل قل کنن کاشکی میشد شما هم پشت صحنه این فیلم رو می دیدید کفتون سفید کننده میشد جا داره از بقیه دوستان واقعی هم تشکر صمیمانه داشته باشم ... خوب دیگه بسه ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آذرماه سال 1385 00:57
بالاخره تنهای تنها شدم . تنهایی که کسی جز خدا نداره... به قول یه بنده خدا " چه حالی میده تنهایی " .. هر کسی که فکر میکردم با من میمونه خیلی زود رفت ... همین که خدا رو دارم دیگه هیچ غمی ندارم . دیگه نمیخوام دل تیکه تیکه شدمو بدم دست آدمهای پوچ .. دست هرکی افتاد عوض اینکه مرهم دلم بشه ، دشنه زهرآلود خودش رو زد به دلمو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1385 01:17
تو نمیدونی من چی کشیدم وقتی که گفتی تورو نمیخوام ... باور ندارم که دیگه نیستی ..حالا تو رفتی من اینجا تنهام ... یک شاخه گل .... یک قصه تلخ... وقتی که گفتی تورو نمیخوام ... خیال میکردم میخوای بترسم ... شاید هنوزم باور نکردم ... چشمهای گریون ...دستهای خسته .... دوری چشمهات منو شکسته... رنگ اون چشمهات ، چشمهای زیبات ......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 آبانماه سال 1385 20:13
کی میتونه جای اسمت توی شعر من بشینه ..؟ توی این مرثیه امشب جای اسمت نقطه چینه ... طرح ساده نگاهت .. دفتر خاطره هات .... مثل سایه روی خاک افتاده .......... بی تو از گریه پرم ... لحظه ها رو میشمرم ... آسمون بی تو پر از فریاده ..... آه.... ای آسمون بغضت رو بشکن ...اون دیگه برنمیگرده......... بشکن... ای آسمون بغضت رو بشکن...