راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

آخه تا کی بکشم منت چشمای تو رو

بذارم به پای چی وعده بی جای تو رو

چرا هر کسی رو دوست داری اون تو رو دوست نداره؟

نمیدم حتی به کس تلخی حرفای تو رو

منو منتظر بذار هر جوری که تو راحتی

چی می خوام مگه به جز ساختم فردای تو رو

دوست دارم تموم دنیا رو بدم تا بدونم

راز فتح قلعه ی قشنگ رویای تو رو

تا یادم نرفته یکبار دیکه واست بگم

من نمی دم به کس تا عمر دارم  جای تو رو

                                   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  * * * * * * * * * *  

درد شیرین سر به سینه ی بی قرارم می کوبد...

 

دردی شبیه عشق... دردی که سایه ی نوازشگر نگاهت را می جوید....

 

کاش می دانستی که چقدر دل تنگ توام...

 

لبها خاموش اند....

 

اما کاش غوغای درونم را می شنیدی....

 

تا من همیشه آرام و بی پروا به تماشایت می نشستم....

 

و با دیدن غنچه لبخند که در میان لبهایت پرپر می شد توان زندگی می یافتم...

 

آه ه ه  که چقدر سرگردانم منم و سکوت و تنهایی...

 

کاش می توانستم بانگ عشق را به صدا در آورم....

 

تا طنین نوازش را می شنیدی و باور می کردی که این همه بی تو بی تابم.....

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 http://www.behtarinbahane.blogsky.com

سلام
خوبین.............

مطالبتون خیلی زیباست...........

امیدوارم همیشه موفق باشین

بای

آشناترین غریبه پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 15:22 http://ashnatarin-gharibe.blogsky.com/

سلام کسی به نام حوا.... امیدوارم که موفق باشید. متن پایین رو با حامی در دل دارم. فعلا.. بای
--------------------------------------------------------------------
سلام ناناز. بی وفا دیگه دوستم نداری. بدون خداحافظی
رفتی.
شب آخر هم هر چقدر بهت زنگ زدم گوشی اشغال می زد.

هر جا که افتادی خوش باشی. اجبشیر هم اونقدر که میگن بد نیست. ترم بعد من هم میام پیشت.
فعلا...
علی علی

اون بی وفا نیست فرصت نداشت وگرنه حتما بهتون سر میزد اقا عرفان....

توکا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:06 http://tookashakiba.blogfa.com./

سلام :
لبانش می لرزید
از تکرار یک حادثه
گلویش خشک بود از بودن با او
اما نرفت ماند و گریست
گریست بر حماقت بی پایانش
بر ان خنده های تلخ و سیاهش
فقط یک کلام گفت
من اماده ام
خوش باشین













آشناترین غریبه شنبه 30 دی‌ماه سال 1385 ساعت 14:32 http://ashnatarin-gharibe.blogsky.com/

اول سلام. بعد اینکه آدمی به نام حوا من رو میشناسه؟ در ضمن اون نظر یه دردل بود با حامد .

امیدوارم از این ده شب استفاده کافی ببری.
جان عباس با جان حسین پیوند داشت، ...جدالِ عقل و عشق:

عقل گفتش تشنه کامی، نوش کن
عشق گفتش بحر غیرت جوش کن
آب گفتش بر صفای من نگر
قلب گفتش در وفای من نگر
عافیت گفتش کف آبی بنوش
عاطفت گفتش که چشم از وی بپوش
تشنگی گفتش تو را سازم هلاک
رستگی گفتش که از مردن چه باک
----------
آب می‏خواست ببوسد لبت، امّا هیهات این سبک مایه، کم از همّت و مقدار تو بود
----------------------
حتما پیش ما بیا.خوشحال میشم بدونم آدمی به نام حوا کیه.
فعلا..
علی علی

دختر برفی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:04 http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلام
چه وبلاگ نازی داری!!!!!!!
ای ول :)
...
نوشته هات هم واقعا زیبان
.:.:.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد