راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

چند کلمه حرف با تو ..........

 

تموم شد ... از چیزهایی که بین من و تو بود فقط خاطرات تلخ و شیرین موند . روزها به سختی داره میگذره ، ولی چاره چیه باید تحمل کرد . این چیزی بود که این بار خودم خواستم ؛ میدونی چرا این تصمیم رو گرفتم ...چون دیگه طاقت عذاب کشیدنت رو نداشتم ، وقتی تو به خاطر من جلو همه خورد شدی و حرفی نزدی ، این من بودم که از درون داغون شدم . طاقت نداشتم ببینم هر روز که میگذره ذره ذره از درون میسوزی و  مثل شمع آب میشی و حرفی نمیزنی... برگرد به گذشته ... ببین تو همونی هستی که تا چند ماه قبل بودی .. نه.....نیستی ...خیلی عوض شدی ..خیلی خورد و شکسته شدی .... من از همین سوختم . اون روز صدای گرفته من به خاطر جدای نبود ، به خاطر این بود که باز هم نتونستم حاجتم رو از خدا بگیرم. یادته روز 12 محرم یه سکه 25 تومانی دادی بهم گفتی هر حاجتی داری به خدا بگو اگه تا سال بعد برآورده شد 10 تا سکه دیگه تو بده به چند نفر دیگه . همون موقع از خدا خواستم با تمام سختی ها من و تو مال همدیگه باشیم ..........

درست روز تولد من اون اتفاق افتاد ...گفتم حتما حکمتی بوده و خدا خواسته مارو امتحان کنه ، تا اینکه قضیه جدی شد ؛ میخواستم سکه رو بندازم دور ولی یک حسی نذاشت ... گذشت ...خیلی وقت گذشت ... کار من شد دعا ...گفتم خدا جون غلت کردم ، دیگه ناراحتش نمیکنم ؛ اونو برگردون پیشم ....خیلی ازش خواستم .... تا رسید موقعی که یکم رابطه مون بهتر شد ........

باز هم  رفتم پیش خدا ، ازش خواستم تا همیشه ما دوتا رو برای هم نگه داره .... آه...........خدا...خدا...خدا...خدا...........

دلم بدجور شکست .... هر مناسبتی که میشد تنها دعای من همین بود " خدایا یه کاری کن که همه این سختی ها تموم بشه و ما دو تا بهم برسیم " ... روز مبعث بود ، یعنی شب مبعث ؛ چقدر ازش خواستم و نذر و نیاز کردم ...باز هم نشد . حالا بقیه روزها بمونه که چه کارها کردم . به خودم گفتم بیین چقدر گناه کاری که خدا حالا حالا ها جوابتو نمیده ... آره ، من خیلی گناه کردم .این قدر که روزی که خواستم با خدای خودم حرف بزنم نمیتونستم سرم رو بالا بگیرم ... روزها گذشت تا ماه رمضان اومد ... خیلی خوشحال بودم ، تو دلم گفتم تو این ماه  خدا گناه هامو میبخشه ... بعد از نماز میگفتم " خدایا منو ببخش ، خدایا این بنده گناه کارت رو ببخش " میخواستم داد بزنم بگم خدااااااااااااااااااااااااا خییییییییییلیییییییی دوستت دارم، منو تنها نذار..

شبهای قدر من همیشه تنهام .. امسال هم تنها بودم ..شب داشتم میرفتم یکی از خونه های خدا ، بارون خیلی شدید بود .. میخولست جلومو بگیره نذاره برم ....رفتم ، رسیدم خونه خدا(مسجد) ..با اینکه هوا خیلی سرد بود ولی وقتی رفتم تو سرمای بدنم رو دیگه حس نکردم ... تا سحر خدا رو صدا کردم " الهی العفو" گفتم ، داد زدم و صداش کردم . خواستم ازش گناه هامو ببخشه ...میگن تو این شبها هر چی از خدا بخوای خیلی زود ازش میگیری ......

باز هم ازش خواستم ..این بار عاجزانه ازش خواستم ...ولی.........................

امشب شب عید فطره ...ماه رمضان تموم شد .....قصه عشق ما هم تموم شد.....

حاجتم رو از خدا گرفتم . اونی که میخواستم تا همیشه باشه کنارم  ، به خاطر خودش ، به خاطر اینکه از این و اون حرفهای طعنه آمیز نخوره و پیش هر کسی اون چشمای ناز و قشنگش خیس نشه و اشک نریزه  ، بهش گفتم " برو، این بار خودم میخوام برم " . اگه به زور روزگار از زندگیت میرم کنار  ،    میرم که ثابتت کنم عاشقتم دیوونه وار .

عزیزم دیگه رفتم ... میدونم تو هم طاقت دوری رو نداری ... میدونم تو هم مثل من شب عید که همه دارن از ته دل میخندن و شادن .. تو داری از ته دلت پیش خدا اشک میریزی و از این زندگی گلایه میکنی ....

تورو قسم میدم به همون اشکهای پاکت ، به همون دل دریاییت ، فقط پیش خدا گریه کن ...نذار به غیر از خدا کسی چشمهای تورو گریون ببینه ...

حالا که تو رو نیمبینم ، شب که میخوام بخوابم خدا خدا میکنم که حداقل تو خواب تو رو ببینم . دیگه تو خواب کسی نیست که تورو ازم بگیره ...

خدایا حالا که ازم گرفتیش یه خواهش کوچیک ازت دارم " بهم صبر ایوب بده تا بتونم دوریش رو تحمل کنم " .

 

هنوزم اون سکه پیشم هست نگه میدارم تا اون سالی که حاجتم برآورده بشه ....به امید اون روز..................

 

تک ستاره روشنی بخش آسمون کوچیکم ، برای هیمشه میمونی تو دل تاریکم ....

 

و باز همان جمله همیشگی.....................................................دوستت دارم مریم مقدس من

 

 

 

 

 

دیشب ز خوابی سهمناک پریدم خوابی وحشتناک خوابی درد اور

تنها چیزی که دیدم سیاهی شب بود

تاریک تاریک

هیچ روزنی بسوی نور در هوای اطراف نبود

گفتم هوا

دیشب هوا هم نبود نفسم به شماره بود

دیشب مهتاب ان چراغ شب جای خود را به سایه داده بود

آه سایه مهتاب سیاه تر از سیاهی است

دیشب ستارگان چشمک زن را چیده بودند

انهارا به یغما برده بودند برای عروسی سکوت برای جشن خفقان

دیشب شب اعدام بود شب اعدام عشق اعدام معرفت اعدام دوستی



دیشب ودر میان ان همه وحشت

ان همه وداع ان همه درد ان همه سوز

صدایی امد ان زیباترین نوای هستی

آن سرود آفرینش آن شور افکن آن گفتار مقدس

آری براستی که خدایی بزرگ دارم و مهربان مهربان و عاشق

آن خدایی که در هنگام مرگ عشق سرود عشق را در من زنده کرد

آن سرود سلامی بیش نبود سلامی پاک سلامی صاف سلامی دلنشین



تو با سلامت امدی و من در هنگام مرگ وجودم وجودی نو یافتم

تو سرود عشق را در من خواندی و من بی اختیار عا شق شدم

دیشب من شب عشق شد شب دوست شد و شب معرفت

ماه نبود ولی روی تو و کلام تو ماه شبم شد

ستاره ای نبود ولی چشمان تو چنان ستارگانی شدند

که نورشان قلب و دل تاریک مرا به سرزمین نور تبدیل کردند

دیشب صدای پایت را از هر کجا می شنیدم

آمدی و در کنارم نشستی صاف و زلا ل بودی

آنقدر که تمام وجودت نمایان بود نمی توانستی پنهان بشی پیدای پیدا بودی

چنانکه دیدمت دگر تمام زشتی ها را ندیدم

خوبی آمد و بدی رفت آسمان صاف صاف شد زلال شد

آن دور دستان بعید هم پیدا شد

تو چراغی شدی و شب نمایان شد آه چقدر زیباست شب



دیشب سکوت تنها واژه بی معنی روزگار شد و عروسی عشق سر گرفت

نسیم شب با شاخ و برگ های سرو ازاده رقص شادی میکردند

پرنده ها آواز مستی سر دادند و مرا مست کردند

آری مستی و راستی مستی و دوستی مستی و عشق

دیشب من شب نبود روز هم نبود

دیشب من چیزی بالا تر و بزرگتر از روزو شب بود

....................
دیشب نمیدانم چی بود

 

دوستت دارم گلکم