راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

بودن من درد نیست من از بیهوده بودن سخت دلگیرم..........

 

یکنفر می آید دیگری میرود و چرخهء آمد و رفت تکرار و تکرار میشود
آری باید رفت
و آری باید دل نداد
و این شاید قانونی است که فراموشی و شاید ترس از جاودانگی آن را وضع کرده

باید مسافر بود و سفر کرد
و هجرت را تکرار و تکرار و تکرار کرد....
داستان آمد و رفت که شاید اسمش زندگی است را دوره کرد ، آموخت و یاد داد

آه از این قانون ..................آه از این داستان

هیچ کس نمی ماند
هیچ کس نمی خواند
و هیچ کس جاودانگی را ارمغان ندارد

می دانم که رفتن دلیل نبودن نیست
اما کاش همه بدانند ... کاش همه بخوانند
کاش تو هم بدانی و بخوانی
کاش او هم ........

باید نوشت
باید نوشتن را سرشت و تکرار ها را تکرار کرد

میدانم فاصلهء ما زیاد شده اما نمیدانم تو دور شده ای یا من
تو سفر کردی یا من جا ماندم
تو تکرار کردی یا من .......

ولی کاش !!

ولی کاش آینه ای داشتی
و میدیدی کسی در پشت منظر نگاهت هم آغوش خاک گشته
و لحظه لحظهء خاطرات بودنت را در این فاصله ها میگذارد تا به تو نزدیک تر شود ......
کاش میدانستی که کسی آمار قدمهایت را دارد....

قانون ......
من به قانون شکنی محکومم...و تبعیدبه مجازم
نفرین به دادگاه تو .... نفرین به دادگاه من

چه بیهوده است انتظار دیروز را در فردا کشیدن...


بودن من درد نیست
من از بیهوده بودن سخت دلگیرم........

تنهایی............

 

هر بار که دلم برای گفتن تنگ میشد،

هر بار که از روی نبود بودها و بودن نبود ها گیج میشدم

هر بار که فریاد را با سکوت و سکوت را با فریاد قاطی میکردم

هر بار که ماه را با خورشید و خورشید را با ستاره عوض می کردم

احساس تنهایی تمامی وجودم را فرا میگرفت

مرگ را با تمام وجود دوست می داشتم

....
و حال نیز دل تنگم ،گیجم و تنها

ولی این بار مرگ را دوست ندارم

چراکه مرگ، از دست دادن زندگی برای زنده است

و تنهایی رفتن دور شدن از کنار دوست و ندیدن دوستان است


سالهاست که اتاق تنهایی من در زیر خاک خفته است

من سالهاست که تنهایم

سالهاست که من زندهء زندگی را معنی نکردم

...
من سالهاست که مرده ام سالهاست

چه هستم!؟

....
شاید سالها باید به دنبال نامم بگردم

دور از تو .........

 

من و تو دور از هم می پوسیم ...

 

                    غمم از وحشت پویسدن نیست ...

 

                                     از زیستن بدون تو در این لحظه پردلهره است....

                                آخرین عشق

خداحافظ.............

 

راهی سفرم.....سفر به بی نهایت ......

همسفرم خاک ...همزبونم تنهایی..... همدمم آسمون ....

هیچ کسی جز خدا ندارم ... میرم پیش خدا ....

خدا...خدا...خدا...تنها کسی که به حرفهام گوش می کنه و در غم و شادی , رفاه و سختی تنهام نمیذاره ....

این جمله هم فقط برای تو.....  خداحافظ رفیق.......خداحافظ معنای عشق....

خداحافظ تنها بهونه برای نفس کشیدن....خداحافظ گرمای وجودم.....

                                                      خداحافظ رفیق.....

اگر بال داشتم ..........

 

اگر بال داشتم عاشق شدن و گریستن و پرواز را به تو یاد می دادم.

اگر بال داشتم تو را به ماه می بردم و می توانستم پیشرفت و ترقی تو را که شاید بعید و دور به نظر برسد زودتر ببینم.

اگر بال داشتم سعی و تلاش برای رسیدن به ستارگان و رقابت در آسمانها را به تو یاد میدادم.

اگر بال داشتم تو را از خاک , آتش و باران محافظت می کردم و نمی گذاشتم معنای درک و رنج را بفهمی.

اگر بال داشتم تو را همیشه در قلبم برای خود نگه می داشتم و هرگز ما از هم جدا نبودیم.

اما همین طور که میبینی من فرشته نیستم که بال داشته باشم و اگر هم بخواهم هرگز نمیتوانم.

بنابراین برای همه این آرزوها فقط میتوانم دعا کنم.

با وجود این اگر بال داشتم به تو می رسیدم..........