راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

راه سبز موفقیت

در عشق دو دلی و تردید نیست بی تردید باید هیچ شد..........

چند تکه آرزو.........

 دل تنها

کاش وقتی زندگی فرصت دهد
 گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی ست
از زلال چشم هایش تر شویم
وقت پاییز از هجوم دست باد
کاش مثل پونه ها پر پر شویم
کاش وقتی چشم هایی ابریند
 به خود آییم و سپس کاری کنیم
از نگاه زرد گلدانهایمان
کاش با رغبت پرستاری کنیم
کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سرخ شان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها می شویم
با خدای یاس ها خلوت کنیم
 کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش با چشمانمان عهدی کنیم
وقتی از اینجا به دریا می رویم
 جای بازی با صدای موج ها
درد های آبیش را بشنویم..............

یک سبد آرزوی کال...........

 

کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم
کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
 گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت
کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم
باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم
کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت
برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم
به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم
شب که می شد امانت فرشته ها رو می دادیم
مامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم
کاشکه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم
خواب دو تا مسافر و عشق و یه قاشق می دیدم
کاشکه می شد نیمه شب با همدیگه دعا کنیم
خدای آسمونا رو با یک زبون صدا کنیم
بگیم خدای مهربون ما رو ز هم جدا نکن
هرگز به عشق دیگری ما رو مبتلا نکن
کاش مقصد قایق ما یه جای دور و ساده بود
که عکس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
کاش اونجا هیچ کسی نبود
یه وقتی با تو دوست بشه
تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
کاشکه به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
کاش گره دستامونو این سرنوشت وا نمی کرد
کاش هیچ کدوم از ما دو تا هیچ دوستی پیدا نمی کرد
کاش که می شد جدایی رو یه جایی پنهون بکنیم
خارای زرد غصه رو از ریشه ویرون بکنیم
کاش که با هم یه جا بریم که آدماش آبی باشن
شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابی باشن
کاشکه یه روز من و تو رو تو دریا تنها بذارن
تو قایق آرزوها یه روز مارو جا بذارن
اون وقت با لطف ماهیا دریا رو جارو بزنیم
بسوی شهر آرزو بریم و پارو بزنیم
بریم یه جا که آدماش بر سر هم داد نزنن
به خاطر یه بادبادک بچه ها فریاد نزنن
بریم یه جا که دلها رو با یک اشاره نشکنن
بچه ها توی بازیشون به قمریا سنگ نزنن
جایی که ما باید بریم پشت در زندگیه
عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگیه
چشمامونو می بندیم و با هم دیگه می ریم سفر
یادت باشه اینجا هوا غرق یه دلواپسیه
اما از اینجا که بریم فقط گل اطلسیه
ترو خدا منو بدون شریک شادی و غمت
مثل همیشه عاشقت مثل گذشته حامدت......

و بعد از رفتنت ..........

 

دل تنها

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
 تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم که چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
 دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
 و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد
هنوز آشفته چشمان زیبای توام
برگرد
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی ما بین اشک و حسرتو تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم .......

حالا که رفتم و گشتم ...............

 

وقتی از تو دل بریدم
 جز خودت چیزی ندیدم
 پی هر کسی که رفتم
 آخرش به تو رسیدم
 حالا که رفتم و گشتم
 می بینم تکی تو دنیا
 نمی شه تو رو عوض کرد
 حتی با شبای رؤیا
انگار آسمون نمی خواس
 ببینه ماها رو با هم
 یادته لحظه ی آخر
 زیر اون بارون نم نم
 گل سرختو گرفتی
دادی دستم گل مریم
 حالا که رفتم و گشتم
 می بینم تکی تو دنیا
نمی شه تو رو عوش کرد
 حتی با شبای رؤیا
 دس من نبود نه از تو
بلکه از خودم گذشتم
 با یه خورجین پر غربت
 پی سرپناه می گشتم
 همه چیم ولی تو بودی
 جنگلم کوهم و دشتم
 عشقتو خواستم بذارم
 لای خاطرات دفتر
 اما یاد تو نمی گذاشت
 میومد دوباره از سر
 توی یک غروب جمعه
اصل مطلبو نوشتم
 پی هیچ کس نمی گردم
چون تویی اول و آخر
 حالا که رفتم و گشتم
می بینم تکی تو دنیا
 نمی شه تو رو عوض کرد
 حتی با شبای رؤیا
 دریاها هنوز کبودن
 بعضیا هنوز حسودن
 هم واسه تو می نویسم
 هم اونایی که نبودن
 حالا که رفتم و گشتم
 می بینم تکی تو دنیا
 نمی شه تو رو عوض کرد
 حتی با شبای رؤیا
 اسمتو ، عشقتو رفته
 تو رگ و تو خون و ریشه
 یادته خواستی بمونم
 ناله کردم که نمی شه
 حالا عمریه اسیرم
 توی دام زرد غربت
اما اسمشه که نیستی
 با منی همش همیشه
 حالا که رفتم و گشتم
می بینم تکی تو دنیا
 نمی شه تو رو عوض کرد
 حتی با شبای رؤیا
من که تقصیری نداشتم
 تلخه قانون جدایی
 من و تو سرش نمی شه
می زنه چه تیشه هایی
 من که چشمام توی غربت
 هنوزم پیت می گرده
 ولی حق داری بگی که
 اینا حرفه ،‌ بی وفایی
 حالا که رفتم و گشتم
 می بینم تکی تو دنیا
 نمی شه تو رو عوض کرد
 حتی با شبای رؤیا
جرم ما چی بود عزیزم
 که ما رو قربونی کردن
 خودشون رهان و آزاد
 ماها رو زندونی کردن
 دل سنگشون نمی خواس
 عاشق همدیگه باشیم
تو رو اونجا ، منو اینجا
 ساکن بیرونی کردن
 حالا که رفتم و گشتم
 می بینم تکی تو دنیا
 نمی شه تو رو عوض کرد
 حتی با شبای رؤیا